سه‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۰

برگزاری نشست کتاب‌خوان مدرسه‌ای به همت کتابخانه محتاج نهی

کتاب‌خوان مدرسه‌ای کتابخانه محتاج نهی

ششمین نشست کتاب‌خوان مدرسه‌ای شهرستان نهبندان به همت کتابخانه محتاج نهی در دبستان دخترانه زینب(س) برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی خراسان جنوبی؛ ششمین نشست کتاب‌خوان مدرسه ای شهرستان نهبندان به همت کتابخانه محتاج نهی در دبستان دخترانه زینب(س) برگزار شد.

در این نشست، شش تَن به معرفی کتاب پرداختند که به شرح زیر است؛

«زندانی بی حصار» نوشته غلام‌رضا آبروی و دیگران/ ارائه توسط: فاطمه زهرا کاظمی (دانش‌آموز عضو کتابخانه)

این کتاب، حکاتی از زندگی امام کاظم (ع) است. تولد، کودکی، امامت و کرامات، رفتار او با دشمنان، شرح دوران زندان و فشارهایی حکومت منصور دوانیقی و سرانجام شهادت این امام بزرگوار از بخش‌های مختلف این کتاب است.

«قلم‌زن و راهزن» نوشته محمدرضا یوسفی/ ارائه توسط: سمیه هاشمی (دانش‌آموز عضو کتابخانه)

کتاب، تصویری از مقایسه فقر با عزت در مقابل ثروت با دزدی و دغلکاری است. سلمان، نوجوانی است که در فقدان پدر با مادر و خواهرش تهمینه زندگی می‌کند. خواهرش در آستانه ازدواج قرار دارد و سلمان به دلیل بی‌کاری و بی‌پولی، قادر به تهیه آئینه و شمعدان قلم‌زنی (مهم‌ترین وسیله جهیزیه عروس) نیست و... 

«قصه ما همین بود» نوشته محمد میرکیانی/ ارائه توسط: یاسمینا هاشمی (دانش‌آموز عضو کتابخانه)

این کتاب، مجموعه‌ای از هفت قصه شیرین با نام‌های «حکیم و تاجر»، «ماهیگیر و دو مرغ دریایی»، «بقال و رفیق نابکار»، «صیاد و دو مرغ پرطلایی»، «ده برادر کوزه‌گر»، «صیاد و پلنگ» و «کیسه چرمی» است.

«ما فرزندان ایرانیم» نوشته داود امیریان/ ارائه توسط: زهرا اکبری (دانش‌آموز عضو کتابخانه)

این کتاب، مجموعه‌ای از داستان‌های طنز با موضوع جنگ و جبهه است که در کنار جنگ، خون و بوی باروت، صحنه‌هایی جالب و خنده‌دار را نیز روایت می‌کند.  

«قصه‌های شیرین قابوس‌نامه» نوشته مرجان کشاورز/ ارائه توسط: مبینا خیری (دانش‌آموز عضو کتابخانه)

این اثر، نهمین کتاب از مجموعه قصه‌های شیرین ایرانی و حاوی حکایت‌هایی از امثال وحکم و قصه‌هایی از متون کهن فارسی است. قصه معروف خیاط و کوزه از زیباترین حکایت‌های این مجموعه است که برای همه ما آشنا است.

«بچه‌های خاک» نوشته محمدرضا یوسفی/ ارائه توسط: عصمت کاظمی (کتابدار کتابخانه عمومی محتاج نهی)

بچه های‌خاک، داستان نوجوانی است که درکوچه‌ها به دنبال پدر، مادر و خودش می‌گردد. در بخشی از این کتاب آمده است «دلم می خواست تو جیب یک‌یک مردم را نگاه کنم و ببینم آنها شناسنامه دارند یا نه و شناسنامه‌های‌شان چه رنگی است. لب جوی نشستم و زانوهایم را از سرما بغل کردم. یاد هاپی افتادم. هر دو مثل هم بودیم، نه هاپی شناسنامه داشت، نه من.»